نتایج جستجوی عبارت «بهرام زردشت محمود طاهری سرتیپ قربانی درویشعلی اسماعیلی رضا قوی بازو حبیب کردگاری اسماعیل نظرزاده مسعود کوهکن زین العابدین دلداری حمید رئوفی محمدحسین کردگاری علی اکبر محمدحسنی حسن عباسی اسماعیل دهقان عملیات بستان به درک واصل شدن هزاران نیروی بعثی اعزام به اهواز و استقرار در مدرسه پروین اعتصامی تآمین مرز مشترک و دسترسی هورالهویزه آزادسازی 800کیلومتر از خاک ایران عملیات طریق القدس استفاده دشمن از تجهیزات پیشرفته ساخت کشور روسیه و ایتالیا» در نوشته‌های دانشنامه دفاع مقدس:
پماد سنگر و خمیر دندان
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
در سال 1365 زمانیکه گردان کمیل در خط خرمشهر مستقر بود. شهید عباسعلی دهقانی در تاریکی شب داخل سنگر به دنبال پماد سنگر «ضد پیشه» می‌گردد. یک عدد لوله پمادی را یافته و از آن استفاده می‌کند‌ و سایر بچه‌ها نیز آن را به سر و صورت خود می‌مالند. بعد از مدتی، از بوی پماد متوجه می‌شوند که به جای‌ "پماد سنگر"، "خمیر دندان" به سر و صورت خود مالیده‌اند‌.  ...
شهدا سال 62 -زندگینامه شهید حاج علی دهقانپور
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۲ » شهید حاج علی دهقانپور »
5 /1/ 1307 آنگاه که از راه رسید، رایحه وجود او عطر دل‌انگیز بهار را در روستای امیرآباد سیرجان پراکند. آغوش گرم پدر و دامن پرمهر مادر پذیرای این میهمان نورسیده شد. به عشق مولای متقیان اورا «علی» نامیدن و در تربیت وی براساس آداب و سنن اسلامی از هیچ کوششی دریغ نورزیدند. علی دوران کودکی را در کنار خانواده و در محیطی ساده و بی‌ریا سپری کرد. برای فراگیری علوم روز راهی دبستان شد و تا کلاس...
شهدا سال 65 -زندگینامه شهید کرامت میرشکاری
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۵ » شهيد کرامت ميرشکاري »
آنگاه‌که گریه‌های اولین او در فضای خانه پیچید، عطر دل‌انگیز بهاری را در فضای روستا پراکند. ۱۳۴۶/۳/۱ بود که در روستای تنگ‌حنا از توابع بخش آباده طشک نی‌ریز، میان خانواده‌ای مذهبی و متدین غنچه وجود کرامت شکفت. از کودکی بسیار کنجکاو و جستجوگر بود. گاهی جستجوگری و کنجکاوی باعث دردسر و گرفتاری برای وی می‌شد. شش‌ساله بود که راهی دبستان جهاد تم‌شولی شد و تا سال چهارم ابتدایی به تحصیل پرداخت. بروز پاره‌ای مشکل او را مجبور به...
دوست ندارم الآن خورده ام
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
یک شب در تپه کدو و در منطقه حاج عمران عراق، آقای جواد مبین پاس بخش بود. دو نفر از برادران اهل گناوه هم نگهبان بودند. آقای مبین رفته بود به آنها سرکشی کند. این دو نفر سرما خورده بودند. از جیبشان دستمال کاغذی بیرون آورده بودند تا استفاده کنند. آنها برای مزاح به آقای مبین تعارف کرده بودند که شما نمی خواهید آقای مبین در تاریکی فکر کرده بود ، بیسکویت است گفته بود خیلی ممنون دوست...
شهدا سال 64 -وصیتنامه شهید حمزه آزادی
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۴ » شهيد حمزه آزادي »
بسم الله الرحمن الرحیم اینجانب هدفم از به جنگ رفتن این است که: اولاً خدمتی به اسلام کرده باشم و ثانیاً به فرموده امام خود لبیک گفته [باشم] که می‌فرماید:(هل‌ من ناصر ینصرنی) آیا کسی هست که مرا یاری کند. من جهاد در راه خدا را انتخاب کردم. آری! باید در رکاب حسین(ع) جنگید و درخت تنومند اسلام را آبیاری کرد. و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل‌الله اموات بل احیاء و لکن لا تشعرون. به افرادی که در...
برادران گشتی عراق
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
بعد از عملیات والفجر 2 در ارتفاعات مشرف بر شهر " چومان مصطفی"ی عراق مستقر بودیم. عراقیها برای اینکه سنگرهای کمین ما را شناسایی کنند بعضی از شبها چراغ فانوس به گردن الاغها می انداختند و آنها را به طرف نیروهای ما رها ‌می‌کردند. تا بچه‌ها به خیال اینکه افراد گشتی عراق هستند بطرف آنها تیراندازی کنند و سنگرها شناسایی شود‌. برادران چون از این موضوع مطلع بودند هر شب انتظار چنین کاری داشتند و تیراندازی نمی‌کردند. برخی...
مگس و مجس
دانشنامه دفاع مقدس » جنگ و شوخ طبعيها » شوخي ها و لطيفه ها »
در عملیات والفجر 10 که در منطقه عملیاتی خرمال انجام شد. بچه‌ها دو سرباز عراقی را به اسارت می‌گیرند و برای چند ساعتی آنها را نزد خود نگه می‌دارند. آنها با تکلم ناقص عربی شروع می‌کنند ‌‌با ‌ اسیران مکالمه کردن.‌ به آنها محبت کرده و به شوخی کردن می‌پردازند‌، یکی از برادران به دو سرباز عراقی تخمه کدو تعارف می‌کرد و می‌گفت، بگو "کدو"، بگو "مگس" و سرباز عراقی‌‌ می‌گفت: "مجس" و همه می‌خندیدند. موقعی که می‌خواستند...
شهدا سال 63 -زندگینامه شهید جعفر بیات
دانشنامه دفاع مقدس » شهدا و مفقودين سال ۱۳۶۳ »
جعفر، ۱۳۳۹/۶/۱۰ در خانه‌ای که چراغش از نور خدا روشن و ایمان به خدا و عشق به ائمه اطهار (ع) در دل اعضای آن جای گرفته بود، پای به عرصه گیتی نهاد. خانواده‌ای که ساده و بی‌آلایش در صفاشهر زندگی می‌کردند. به دلیل فقر مالی موفق به تحصیل نشد و از همان اوان کودکی به کار و کارگری پرداخت تا بتواند قسمتی از مخارج خود و خانواده را تأمین کند. جعفر بیشتر اوقات فراغت خود را در بسیج...
زندگینامه جانباز کهزاد میرشکاری
دانشنامه دفاع مقدس » زندگينامه و آثار مکتوب جانبازان »
کهزاد میرشکاری در تاریخ 10/8/1341 در روستای قلعه عجم واقع در بخش آباد‌ه طشک از توابع شهرستان نی‌ریز در خانواده‌ای مؤمن و متدین دیده به جهان گشود. در سن 7 سالگی وارد دبستان ابتدایی روستای سرچهان گردید. پس از اتمام دوران ابتدایی تصمیم گرفت به همراه پدر در تأمین امرار معاش خانواده کمک نماید، بنابراین مشغول به دامپروری و کشاورزی گردید. در تاریخ 5/12/1364 عازم جبهه فاو شد. پس از 3 ماه خدمت به منزل مراجعت نموده و...
زندگینامه جانباز حسین نادریان
دانشنامه دفاع مقدس » زندگينامه و آثار مکتوب جانبازان »
حسین نادریان فرزند سلمان، در تاریخ دوازدهم شهریور ماه سال 1343 در روستای ده ریز از توابع آباده طشک شهرستان نی‌ریز در خانواده‌ای مذهبی دیده به جهان گشود. وی برای کمک به امرار معاش خانواده از همان دوران کودکی تلاش و کوشش خود را شروع کرد.‌ علاقه وافر به درس خواندن وی وا داشت تا در کلاسهای شبانه شرکت نماید و تا کلاس دوم شبانه در روستای ده زیر درس بخواند. با فرا رسیدن زمان خدمت سربازی با...